امروز داشتم تو آگهی های روزنامه همشهری دنبال یه جراح پلاستیک میگشتم...
میدونی چرا؟؟؟
از قیافه خشک و بی روحم خسته شدم...
میخوام برم پیش یه جراح که بتونه یه لبخند رو لبم جراحی کنه!!!
جـــــراح خوب سراغ داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا حالا شده که داغون داغون بشی؟
اوونقده که از مامان بابات به خاطر اینکه
تورو از اونجایی که نمیدونم کجاست
کشوندنت اینجا بدت بیاد؟
اشک خواهم ریخت برای تو...!
برای تویی که ذره ذره وجودم را در دستهای نازک فشردی...!
تا آخرین امید را از من جدا سازی برایت اشک خواهم ریخت..!
برای تو ای انسان قرن بیستم. برای تویی که زندگی را بدرود گفتی
و وجود را در اعماق تمدن و پیشرفت غرق کردی
برای تو ای انسان قرن بیستم... ای انسان قرن تمدن ....!
برای تو گریه خواهم کرد. برای تو اشک خواهم ریخت ...!
سلام
میخواهم دروغ بگویم
آنقدر دروغ
که حالت خراب شود
انقدر خوبم
که چشمانم خیال ستاره دیدن راهم ندارد
انقدر خوب
که دستانم خیال پرواز
پاهایم خیال لمس امواج
و گوشهایم خیال شنیدن اواز
اری چشمانم خیال ستاره چیدن را هم ندارد
حالا میخواهم باز راستش را نگویم
بگویم خوبم
مثل خودم
خوبم مثل برادرم
مثل مادرم
و مثل ...باز هم خودم
خوبم
انقدر خوب
که چشمانم میخندد
لبانم میخندد
پاهایم میخندد
و قلبم مگر میشود بمیرد؟!
ببخشید
اگر کمی از دروغهایم راست شد
دیگر سعی میکنم دروغم دروغ باشد
دروغ دروغ!! راستی
تا یادم نرفت بگویم
من کسی رادارم که برایم شعر میخواند
کسی که برایم اواز میشنود
برایم غصه میخورد
یا شاید کسی که برایم گریه میکند
اری کسی که برایم گریه....
نه شاید برایم می خندد
یا گریه...
نمیدانم
کسی که هم میخندد و هم گریه میکند
و من چقدر خیالم اسوده است
از زمینی که کنا رم نشسته
از اسمانی که بر بالینم ایستاده
و.....
میخواهم از این هم بزرگتر دروغ بگویم
من از ترانه شب خورده این همه باران هرگز نمی ترسم
و انقدر خوبم
که چشمانم خیال پرواز را هم فراموش کرده است
خسته شدم
میخواهم راستش را بگویم
دارم از غصه می میرم!!
فردا ودیروز با هم دست به یکی کردند.
دیروز با خاطراتش منو فریب داد
فردا با وعده هایش مرا خواب کرد .............
وقتی چشم گشودم امروزگذشته بود