اشتباهی

می خواستم یه کار دیگه کنم اشتباهی وبلاگ زدم

اشتباهی

می خواستم یه کار دیگه کنم اشتباهی وبلاگ زدم

دروغ اشتباهی

سلام
میخواهم دروغ بگویم
آنقدر دروغ
که حالت خراب شود
انقدر خوبم
که چشمانم خیال ستاره دیدن راهم ندارد
انقدر خوب
که دستانم خیال پرواز
پاهایم خیال لمس امواج
و گوشهایم خیال شنیدن اواز
اری چشمانم خیال ستاره چیدن را هم ندارد
حالا میخواهم باز راستش را نگویم
بگویم خوبم
مثل خودم
خوبم مثل برادرم
مثل مادرم
و مثل ...باز هم خودم
خوبم
انقدر خوب
که چشمانم میخندد
لبانم میخندد
پاهایم میخندد
و قلبم مگر میشود بمیرد؟!
ببخشید
اگر کمی از دروغهایم راست شد
دیگر سعی میکنم دروغم دروغ باشد
دروغ دروغ!! راستی
تا یادم نرفت بگویم
من کسی رادارم که برایم شعر میخواند
کسی که برایم اواز میشنود
برایم غصه میخورد
یا شاید کسی که برایم گریه میکند
اری کسی که برایم گریه....
نه شاید برایم می خندد
یا گریه...
نمیدانم
کسی که هم میخندد و هم گریه میکند
و من چقدر خیالم اسوده است
از زمینی که کنا رم نشسته
از اسمانی که بر بالینم ایستاده
و.....
میخواهم از این هم بزرگتر دروغ بگویم
من از ترانه شب خورده این همه باران هرگز نمی ترسم
و انقدر خوبم
که چشمانم خیال پرواز را هم فراموش کرده است
خسته شدم
میخواهم راستش را بگویم
دارم از غصه می میرم!!

 

 

دیروز

 

فردا ودیروز با هم دست به یکی کردند.

 دیروز با خاطراتش منو فریب داد

فردا با وعده هایش مرا خواب کرد .............

وقتی چشم گشودم امروزگذشته بود

 

یه درخواست اشتباهی

 

اگه یه زنبور دنبال یک گل خوشگل میگشت

توروخدا بهش نگین که من کجام